مطقییر |
لخت میمانم |
2005/03/31 ساده ببينم واقعاً فکر ميکنی کسی که تو خيابون سعی کرده با تو رابطه بر قرار کنه؛ به موجود درونت توجه کرده؟ اصلاً اين فکر به نظرت منطقی مياد؟ حالا چه انتظاری داری؟ وفاداری؟!!
₪ |
|
2005/03/28 2005/03/27 2005/03/25 بوی خوشه يک شک افتخار ميکنی که دوست دختری داری که چندين دوست پسر دارد و تو اصلاً نميفهمی فقط بو ميبری پ.ن: و در بوی آن هم شک داری؛ شکی مطبوع و عاشقانه
₪ |
|
2005/03/19 2005/03/15 دخترکی ۱۷ساله دخترک چشمانش را باز کرد، حرکات پسرک را با دقت نگاه ميکرد. پسرک چشمانش بسته بود و بدنش بیوقفه تکان ميخورد. - اولين بارته؟ پسرک قرمز شده بود، قرمزتر شد و سرش را تکان داد. دخترک موهای پسرک را چنگ زد؛ تنفس دخترک تندتر شد، بوی بدن خيس پسرک ريههايش را پر ميکرد، دخترک چشمانش را بست و برای چندمين بار عاشق شده.
₪ |
|
2005/03/14 برگ تکرار يادته هوا گرفته بود، داشت بارون ميومد. يادته من يه بارونی بلند مشکی تنم بود.يادته تکيه داده بودم به يه در. يادته من و موهات خيس شده بوديم، يادته اون برگ سبز چنارو بهت دادم. يادته بهت گفتم تا وقتی سبزه منم هستم. يادته اتبوس اومد. همه از زير بارون هجوم بردن طرف درش. يادته اون پير زنه با نوش که کنار من وايساده بود. تو دست نوش رو گرفتی با خودت سوارش کردی، ديگه جا نبود، من و اون پيرزنه وايساديم زير بارون. يادته دور شدنتٌ نگاه ميکردم. يادته چه جوری از پشت شيشه نگام میکردی. قطرههای بارون يادته. يادته نزديک دريا بودی، باد ميومد. يادته باد برگٌ ازت گرفت با خودش برد، تو هم رو زمين خيس دنبالش ميدويدی. يادته انقدر دنبال خودش کشيدت تا رسيدی به يه دروازه، همونی که رو به ساحل باز ميشد. يادته فهميدی همون جا با من قرار داری. يادته من اونجا نبودم تو ترسيدی. يادته برگٌ از زمين برداشتی ديدی داره خشک ميشه، يادته گريه کردی. يادته من از پشت سرت اومدم، سفت بغلت کردم. يادته برگٌ که نگاه کردی ديدی از کنارش جوونه زده. يادته چقدر بوست کردم. يادته همه اينا رو تو خواب ديدی؟
₪ |
|
2005/03/12 شنل قرمزی اصلاً گرگی وجود نداره، همه اينا تو قصههاست؛ اصلاً نورلند و تبريز هم وجود نداره، اينا همه فقط تويه افسانههاست. ميدونی هر کس ميتونه همون قدر که دلش ميخواد از دنيای اطرافش رو قبول کنه حتی اگر جبر باشه. پ.ن: خوب حالا منو دوس داری؟
₪ |
|
2005/03/10 آخرش آقا چه حالی ميداد اگه آدم به اندازه تمام نفهمای دنيا ميفهميد پ.ن: حالا مثلش گفتم (کم نمياريم که)
₪ |
|
2005/03/08 ... مامانم ميگه: خاک بر سره بیچشم و روت کنن پسرهی خرس گنده. چشام داره برق ميزنه الان يه خنده شيطانی هم تو راه پ.ن: هنوز بچهشم فک کنم
₪ |
|
2005/03/06 2005/03/05 2005/03/02 انرژی خوار دخترک چيزهايی ميگويد. روی صحبتش شديدن به طرف من بنظر ميرسد تابلوهای روی ديوار عالی هستند يادم باشد در موردشان بپرسم به دخترک نگاه ميکنم، قرمز شده و با آهنگی تندتر صحبت ميکند، دستهايش به اطراف صورتش پرت ميشود ناخنهايش را فرنچ کرده، به قل خودش با لحنی آرامتر ميگويد: فهميدی؟ ميگم: انقدر سخت نگير عکسها را ببين باز آهنگ صدايش تند ميشود دست اون پيرزن چقدر باريک و قشنگه احساس ولرمی داره مثل دستهای مامان
₪ |
|
2005/03/01 رجل البيزينس حالا ديگه فصله جفتگيريه... شب بخير مامان شب بخير بابا شب بخيره همه پ.ن: اصلاً اونی نيست که فکر ميکنی
₪ |
|
|
Moteghayers صفحه اصلی فتوبلاگ آرشیو @ December 2004; January 2005; February 2005; March 2005; April 2005; May 2005; June 2005; July 2005; August 2005; September 2005; October 2005; November 2005; December 2005; January 2006; February 2006; March 2006; April 2006; May 2006; June 2006; July 2006; August 2006; September 2006; October 2006; November 2006; December 2006; January 2007; February 2007; March 2007; April 2007; May 2007; June 2007; July 2007; August 2007; September 2007; October 2007; November 2007; December 2007; January 2008; February 2008; March 2008; April 2008; May 2008; June 2008; July 2008; August 2008; September 2008; October 2008; November 2008; December 2008; January 2009; February 2009; March 2009; April 2009; May 2009; June 2009; July 2009; August 2009; September 2009; October 2009; November 2009; December 2009; January 2010; February 2010; June 2010; July 2010; August 2010;
|