مطقییر                  

لخت میمانم




2005/05/29

 
...

هی
يارو که اون بالايی
زود تر TopTen منو براورده کن

          

   |


2005/05/28

 
...

ميدونی
اگه تو اين دنيای احمق
هيچی هم دست خودم نباشه
حداقل مردنم دست خودمه
اين دلگرمم ميکنه

          

   |


2005/05/27

 
خيلی دورتر

پرسيد، چقدر ديگه ميخوام آزاد باشی؟
گفتم، تا وقتی که خودمُ بکشم
بهم ميگه ديونه
معلومه ميفهمه چی ميگم
خيلی باحاله ها

          

   |


2005/05/26

 
ميشه پياده رفت

از اين کوچولو‌ها خوشم مياد
وقتی عاشق ميشن
قيافشون داد ميزنه
درکش ميکنم،
ميفهمم چی ميگه
ميدونم چه احساسی داره
ولی دخترک جای بچه‌ی منه
هنوز زوده با دنيای کثافت ما قاتی بشه
البته که خودش بايد تصميم بگيره
اما من حاضر نيستم کاتاليزرش باشم
شايدم فقط دارم وجدانمٌ راضی ميکنم
ولی به هر حال

          

   |


2005/05/23


2005/05/21

 
حالا!!!

داشتم نگاهش ميکردم،
زير چشمی يه نگاهی بهم کرد
گفتم ّاگه من بميرم تو چيکار ميکنیّ
گفت ّفکر ميکنی ولت ميکنم به اين راحتی؟ ّ
ّديگه اونقدم دوسم نداری، حالا‌ ّ اون گفت
ّامتحان کن ّ من گفتم

          

   |


2005/05/20

 
...

انسانها دو دسته هستند:
بيشتر منطقی
يا
بيشتر احساسی

          

   |


2005/05/16

 
...

يادمان باشد،
اگر خاطرمان تنها ماند،
طلب عشق ز هر بی‌سر و پايی نکنيم

          

   |


2005/05/15

 
زنده

خيلی خوشحالم
از اينکه هنوز يه مهره‌ی سوخته نشدم
وجدانم هنوزم بهم سوزن ميزنه
من دوسش دارم
ميدونه

          

   |


2005/05/13

 
Dream Generator

هی، شما
ميشه بگين
دريم جنريتور من کجاس؟ لطفاً
من به رويای شبانم خيلی نياز دارم
ذهنم پر از حقيقت زندگی شده
ميشه بهم پسش بدين؟ ميشه؟
...

          

   |


2005/05/12

 
DOMINO

زندگيم شده مثل دُمينو
اولی که ميوفته
تا آخرش ميره

          

   |


 
علم يا ثروت

ميدونی؛
اصلاً مهم نيست که همه‌ی زيبايی‌ها رو داشته باشی
اين مهمه که، لياقت داشتنش رو داشته باشی
وقتی لياقتش رو داشته باشی، ديگه زيبايی
حتی بدونه کوچکترين زيبايی

          

   |


2005/05/10

 
دکتر مهربون

يارو برای درد بيضه ميره پيش دکتر
دکتر بعد از معاينه و لمس بيضه به يارو ميگه
الان چه احساسی داری؟
يارو ميگه
دوست دارم دکتر

          

   |


2005/05/09

 
SONY

مگس ديدی ميوفته تو گه
هی واسه خودش ويز ويز ميکنه
مدام رو اعصابته
هدست مجيدم حکم همون مگسس
حالا شما بهش نگين بچم دلش نازکه ناراحت ميشه
آ؛ آ، قربونش برم، بدو بيا شيرتو بخور

          

   |


2005/05/08

 
...

فقط کافيه اون چيزايی که توی فکرته
بلند به اونم بگی
باور کن به همين سادگيه

          

   |


2005/05/07

 
...

ميگه تو هيچ کاری‌واسه من نکردی
حيف من که از همين پسون خشکم بهش شير دادم

          

   |


2005/05/04

 
ماجراهای شرکت

رفتم تو توالت
آقا ديدم اين منشيه برعکس افتاده تو کاسه توالت
هی داره واسه خودش دست و پا ميزن
منم فرصت رو غنيمت شمردم
شروع کردم سيفن زدن
اما
از جنس ايرانی چه انتظاری دارين
کار ايرانی ريدن مستقيم به مقعيتهای حساس زندگيه
نتيجش هم الان اين شده که منشيه نشست پشت ميزش
داره شاخکاشو خشک ميکنه

          

   |


2005/05/02

 
همه پرسی

بياين برای يک بار هم که شده
به دور از تمام شعارها و افسانه‌ها
از يه مقدار دورتر،
به عشق نگاه کنيم
به عشق بين دوتا آدم
با تمام محدوديتهايی که در کشورمون داريم
کاملاً واقع بينانه ميخوايم نگاه کنيم
چی ميبينيم؟

حماقت؟
دوست داشتن زياد؟
ديوانگی؟
يا...؟

آره تو بگو، اصلاً اگه تو نگی پس کی بگه
همون چيزی که داره بين افکارت جرقه ميزنه رو بگو
نترس؛ اينجا هيچ کس به هيچ کس نيست، چراغا هم خاموشه
راحت باش... ريلکس فکر کن... و بگو

رکسانا ميگه:

من فکر می کنم ترکیبی از حماقت و دیوانگی و هزار تا کوفت دیگه هست.ولی هر که هست شیرینه.هر چند گاهی شیرینیشدل آدمو میزنه

اما zahra انگار تو اين مملکت نيست؛ پس ميفرماين:

نمیدونم عشق دو نفر چه ربطی به محدودیت ها داشت؟ به قول ترکه ایمکانات عشق کمه یعنی؟:)

باران با سيستم فکری بسيار جالبش ميگه:

مسخرگــــــــــــی.....چراغ ها هم روشن بود مهم نيست ...

شقايق اما انگار پخته‌تر فکر ميکنه و مينويسه:

تمرين آزادی جسارت ديوانگی سکس طغيان تابو شکستن

پ.ن: مرسی

          

   |


2005/05/01

 
راز

دلم داره يواش يواش ميترکه
ولی هی به خودم ميگم
رازهای مگوی دل را
باز مگو

          

   |


 
...

هميشه آخرش ميگه، مرسی

          

   |


بلاگر        فارسی نويس        UTF-8