...
از آن روز به بعد
هر جا لازم بود
نجابتم را میفروختم
میدانی که،
بهای خوبی برایش میپرداختند
حتی بیشتر از آن چه یک جنتلمن عایدش میشود
₪ |
|
...دیدی داستانهایی را که آخرشان خوب تمام میشود؟
واقعیت این است که، هنوز واقعاً تمام نشدهاند.
«خانم اسمیت»
₪ |
|
...به تو اعتماد کردم
حرف هایم را برای تو گفتم
چیزهایی که شاید برای هیچ کسی نمیگفتم
تو از حرف هایم شمشیری ساختی بر علیه خودم
این نشانه چیست در توی روشن فکر؟
در تویی که با شعوریت باورت است
انگ زدن آسان است، میبینی؟
به آسانی نوشتن یک جمله
بخاطر داشته باشیم، سخت است درک شرایطی که در آن نبودیم.
₪ |
|
...میدانی،
این اواخر
در دلم آرام و بی صدا درد میکشیدم
انگار آنطورها هم که میگویند نیست
« دل به دل راه ندارد »
₪ |
|