مطقییر                  

لخت میمانم




2008/10/23

 
...

مرد به او نگاه کرد
به پاهای بلندش‌اش
به پوست گندمی روشن‌اش
به انگشتان کشیده‌اش
به لبان خوش فرم‌اش
به چشمان تیله‌ایش


فقط تنش را می‌خواست
نه کمتر
نه بیشتر


          

   |


2008/10/21

 
...

میدانی نزدیک بود اشتباهم را برای بار دوم تکرار ‌کنم
من باید تو را همان طور که هستی قبول کنم
سعی کردن برای تغییرت احمقانه است
باید انتظاراتم را کم کنم
باید حسابهایم را تغییر بدم

          

   |


2008/10/20

 
...

یک ساعتی بود جلوی آینه ایستاده بودم
نمی‌دانم چشمان من دوتا میدید
یا من واقعاً دوتا دارم

          

   |


2008/10/17

 
...

دوست من ننال
انگار سر پیچ عشق
گردن هر دوی مان شکست

پ.ن: یاد بگیر سر پیچ عشق، تند نری.

          

   |


2008/10/15

 
...

آن شب توی اون زیر زمین قدیمی تا دم دمای صبح حرف زدیم
اولش نمی‌خواستم بهش گوش بدم ولی بعد نظرم عوض شد
راستش، وقتی می‌گفت‌‌ «نگو بسم الله نگو بسم الله»،قیافش خیلی خنده دار شده بود
وقتی فکر میکنم می‌بینم، زیاد هم بی راه نمی‌گفت،حداقل کاملا مشخصه کلاه رفته سرش
بالاخره باید به شیطان هم فرصت حرف زدن داد
شب عجیبی بود انگار شیطان ارادت خاصی به من داشت
میدونی، شاید دفعه بعد یه چیزایی یادش دادم
حالا دیگه بخواب کُنتِ عزیز، داره صبح میشه

          

   |


2008/10/11

 
...

نمی دانم هنوز هم اگر شهر قصه را گوش کنم
به آن موش خاکستری کثیف و زشت، حسادت می‌کنم؟
بعد از سه سال خاطر خواهیِ، خاله سوسکه حتماً حق من بود.

          

   |


2008/10/07

 
...

انگار قوانین را نمی‌دانی
در این بازی اگر احساس نگذاری
بازیت نمی‌دهند، این دوستان عشقولانه‌ی مان

          

   |


2008/10/04

 
...

اگر به دنبال ارزش می‌گردی
در چهره‌ام پیدایش نمی‌کنی
و نه حتی در چشمان بسته‌ام؛
ارزش را در نگاهی جستجو کن
که چشمانی باز نمی‌خواهد

۱۳/۷/۸۷

          

   |


2008/10/01

 
از دفتر خاطرات یک زن بدکاره

برای اینکه یک ساعت با مردی بگذرانم، 350 فرانک سوییس می‌گیرم. در واقع اغراق است. اگر در آوردن لباس‌ها را حساب نکنیم و تظاهر به محبت و صحبت درباره‌ی مسائل پیش پا افتاده و لباس پوشیدن را، کل این مدت می‌شود یازده دقیقه رابطه‌ی جنسی.
یازده دقیقه. دنیا دور چیزی می‌گردد که فقط یازده دقیقه طول می‌کشد. به خاطر این یازده دقیقه است که در یک روز 24 ساعته (با این فرض که همه‌ی زن و شوهرها هر روز عشقبازی کنند، که مزخرف است و دروغ)، مردم ازدواج می‌کنند،‌ خانواده تشکیل می‌دهند، گریه‌ی بچه‌ها را تحمل می‌کنند، مدام توضیح می‌دهند که چرا دیر آمده‌اند خانه، به صد تا زن دیگر نگاه می‌کنند با این آرزو که با آن‌ها چرخی دور دریاچه‌ی ژنو بزنند، برای خودشان لباس‌های گران می‌خرند و برای زن‌هایشان لباس‌های گران‌تر، به فاحشه‌ها پول می‌دهند تا جبران کمبودشان را در زندگی زناشویی‌شان بکنند و نمی‌دانند این کمبود چیست. همین یازده دقیقه، صنعت عظیم لوازم‌آرایش، رژیم‌های غذایی، باشگاه‌های ورزشی، پورنوگرافی، قدرت را می‌گرداند. و وقتی مردها دور هم جمع می‌شوند، ‌برخلاف تصور زن‌ها، اصلاً راجع به زن‌ها حرف نمی‌زنند. از کار و پول و ورزش حرف می‌زنند. یک جای کار تمدن ما ایراد اساسی دارد.

پ.ن: یک فنجان میل دارید؟

          

   |


بلاگر        فارسی نويس        UTF-8