مطقییر                  

لخت میمانم




2006/08/27

 
...

هرگز خدای کسی نشو

          

   |


2006/08/25

 
...

عاشق کسی خواهم شد، که فداکاریهایش را معامله‌ای در پس کوچه‌های زندگی نمی‌داند.

          

   |


2006/08/24

 
...

در زندگانی پتانسیل‌ها نقشهای مهمی بازی می‌کنند
ولی انگار نه در زندگی من، شدیداً بی انگیزه‌ام
فکر میکردم پتانسیل باشی، ولی افسوس

          

   |


2006/08/17

 
اَرو رفت
همین امروز رفت
با پرواز ۸:۱۵


زندگی من در ساعت ۸:۱۵ صبح ۲۶ مرداد ۱۳۸۵ متوقف شد.


میدونی، سعی کردم تنها داراییم رو در آخرین لحظه رفتنش بهش هدیه بدم، امیدی که توی خنده همیشه‌گیم زمان دیدنش داشتم. تا قبل از اینکه بره با بودنش با حرفهاش با جریان مداوم پیشرفتش بهم امید ادامه میداد. الان نیست، الان بودنش برام یه تصویر اشک آلوده ازش، میدونم دیگه اون امید بودن همیشه‌گیش رو حس نمیکنم. میدونم که برای برگشتن اون امید حاضرم هر کاری بکنم. شاید با رفتنش میخواست بهم بفهمونه باید حرکت کنم، باید بجنبی، باید دنبالش پرواز کنم. میدونه هر جای این دنیا بره دوستش دارم، میدونه هر روز صداشو میشنوم که میگه «چطوری پسری؟»
برای دیدنت لحظه شماری میکنم. دوستت دارم...


کسی که لوبادا‌ها رو ریخت

          

   |


2006/08/15

 
یک روز بد

وقتی ناراحت میشم هی میخورم
انگار امروز بیش از حد خوردم
الان احساس میکنم معدم داره قلبمُ انگشت میکنه

          

   |


2006/08/12

 
هر کسی دسته گلی در آب دارد
یکی هـم نـی‌نـی در شکـم دارد

تقدیم به دوست

          

   |


2006/08/11

 
امید(؟)

عشقی که با دردی جان کاه از درون بر آمد
عشقی که مدتها طول کشید تا سر کشید
عشقی که به کثافت کشیده شد
عشقی که در لجن تردیدها فرو رفت
میدانی،
برایت نگرانم،
نگرانم که نتوانی،
نگرانم که نا‌امید و زخمی شوی

آخر نمیدانم، که چه شود تا عشقی باز بر آید

          

   |


2006/08/06

 
...

می‌خواهم یک چیز را اعتراف کنم؛ با تمام شناختی که از تو دارم
هنوز هم نمیدانم، پشت آن چشمان سیاه چه میگذرد

          

   |


بلاگر        فارسی نويس        UTF-8