مطقییر                  

لخت میمانم




2007/08/27

 
...

میدانی،
هنوز هم
بعضی شب‌ها
نگاهت را خواب میبینم



Draft - 8/15/06 - 6:42 PM...


          

   |


2007/08/26

 


...

You touch"
"You'll die

She was tatoo this on her ass
So i think it must be touchable

Draft - 7/6/05 - 11:32 PM...


          

   |


2007/08/25

 
...

حس خوب و عجیبی است
وقتی با یک هم فکرت برخورد میکنی
جریان آرام انرژی را با تمام وجودت احساس میکنی
که به نرمی از درون ذهنت جاری میشود
میدانی؛
انگار دیگر نه نیازی به لمس کردن است
نه دیدن
و نه حتی، شنیدن

          

   |


2007/08/09

 
...

تا حالا شده تو ایستگاه اتوبوس به این فکر کنی که واقعا من با چه امیدی اینجا وایسادم؟
شاید اصلن اتوبوس هیچ وقت نیاد و من همیشه همینجا بمونم
اما یه حسی از درونت میگه اتوبوس میاد ممکنه دیر بیاد ولی میاد
این یه امیده، امید به یک نظم... نظمی که از سر اجباره
انقدر این امید قویه که حتی بهش فکر هم نمیکنی

حالا اومدی کنار بزرگراه ایسادی که ماشین سوارشی
جریان ماشین ها مثل سیل از جلوت رد میشن
اینجا چی؟ اینجا که اجباری نیست
بازم اینجا همان حس میاد تو ذهنت... که بالاخره یه ماشین می یاد
انگار با ذهنت نظمُ حس میکنی
انگار اون نظمٌ از دل جریان به ظاهر نامنظم به سمت خودت میکشی

جریان هایی که اطراف ما کم نیستن و نظم درونشون جریان داره
جریان طبیعت
جریان زندگی
جریان حیات
جریان افکار
جریان احساسات
جریان زمان

میدونی، یه اعتماد خاصی دارم به این احساسم
میدونم میاد میدونم بعدش دیگه اینجوری توی خودم فرو نمیرم
مهم امیدی که دارم انگار اگه اینم نداشتم کامل میرفتم پایین

          

   |


2007/08/04

 
میدونی،
ما انسانیم
در مقابل خیلی چیزها
ناچیزیم
اما یک نیرو هست که به ما امید میده
و اون نیروی جاودانه شدن
توانایی که فقط ما انسانها داریم
نیرویی که با جریانش در فکر ما شادمون میکنه
و با فراموش کردنش غمگین و افسورده

          

   |


بلاگر        فارسی نويس        UTF-8