مطقییر |
لخت میمانم |
2005/05/29 2005/05/28 2005/05/27 خيلی دورتر پرسيد، چقدر ديگه ميخوام آزاد باشی؟ گفتم، تا وقتی که خودمُ بکشم بهم ميگه ديونه معلومه ميفهمه چی ميگم خيلی باحاله ها
₪ |
|
2005/05/26 ميشه پياده رفت از اين کوچولوها خوشم مياد وقتی عاشق ميشن قيافشون داد ميزنه درکش ميکنم، ميفهمم چی ميگه ميدونم چه احساسی داره ولی دخترک جای بچهی منه هنوز زوده با دنيای کثافت ما قاتی بشه البته که خودش بايد تصميم بگيره اما من حاضر نيستم کاتاليزرش باشم شايدم فقط دارم وجدانمٌ راضی ميکنم ولی به هر حال
₪ |
|
2005/05/23 2005/05/21 حالا!!! داشتم نگاهش ميکردم، زير چشمی يه نگاهی بهم کرد گفتم ّاگه من بميرم تو چيکار ميکنیّ گفت ّفکر ميکنی ولت ميکنم به اين راحتی؟ ّ ّديگه اونقدم دوسم نداری، حالا ّ اون گفت ّامتحان کن ّ من گفتم
₪ |
|
2005/05/20 2005/05/16 2005/05/15 زنده خيلی خوشحالم از اينکه هنوز يه مهرهی سوخته نشدم وجدانم هنوزم بهم سوزن ميزنه من دوسش دارم ميدونه
₪ |
|
2005/05/13 Dream Generator هی، شما ميشه بگين دريم جنريتور من کجاس؟ لطفاً من به رويای شبانم خيلی نياز دارم ذهنم پر از حقيقت زندگی شده ميشه بهم پسش بدين؟ ميشه؟ ...
₪ |
|
2005/05/12 علم يا ثروت ميدونی؛ اصلاً مهم نيست که همهی زيبايیها رو داشته باشی اين مهمه که، لياقت داشتنش رو داشته باشی وقتی لياقتش رو داشته باشی، ديگه زيبايی حتی بدونه کوچکترين زيبايی
₪ |
|
2005/05/10 دکتر مهربون يارو برای درد بيضه ميره پيش دکتر دکتر بعد از معاينه و لمس بيضه به يارو ميگه الان چه احساسی داری؟ يارو ميگه دوست دارم دکتر
₪ |
|
2005/05/09 SONY مگس ديدی ميوفته تو گه هی واسه خودش ويز ويز ميکنه مدام رو اعصابته هدست مجيدم حکم همون مگسس حالا شما بهش نگين بچم دلش نازکه ناراحت ميشه آ؛ آ، قربونش برم، بدو بيا شيرتو بخور
₪ |
|
2005/05/08 2005/05/07 2005/05/04 ماجراهای شرکت رفتم تو توالت آقا ديدم اين منشيه برعکس افتاده تو کاسه توالت هی داره واسه خودش دست و پا ميزن منم فرصت رو غنيمت شمردم شروع کردم سيفن زدن اما از جنس ايرانی چه انتظاری دارين کار ايرانی ريدن مستقيم به مقعيتهای حساس زندگيه نتيجش هم الان اين شده که منشيه نشست پشت ميزش داره شاخکاشو خشک ميکنه
₪ |
|
2005/05/02 همه پرسی بياين برای يک بار هم که شده به دور از تمام شعارها و افسانهها از يه مقدار دورتر، به عشق نگاه کنيم به عشق بين دوتا آدم با تمام محدوديتهايی که در کشورمون داريم کاملاً واقع بينانه ميخوايم نگاه کنيم چی ميبينيم؟ حماقت؟ دوست داشتن زياد؟ ديوانگی؟ يا...؟ آره تو بگو، اصلاً اگه تو نگی پس کی بگه همون چيزی که داره بين افکارت جرقه ميزنه رو بگو نترس؛ اينجا هيچ کس به هيچ کس نيست، چراغا هم خاموشه راحت باش... ريلکس فکر کن... و بگو رکسانا ميگه: من فکر می کنم ترکیبی از حماقت و دیوانگی و هزار تا کوفت دیگه هست.ولی هر که هست شیرینه.هر چند گاهی شیرینیشدل آدمو میزنه اما zahra انگار تو اين مملکت نيست؛ پس ميفرماين: نمیدونم عشق دو نفر چه ربطی به محدودیت ها داشت؟ به قول ترکه ایمکانات عشق کمه یعنی؟:) باران با سيستم فکری بسيار جالبش ميگه: مسخرگــــــــــــی.....چراغ ها هم روشن بود مهم نيست ... شقايق اما انگار پختهتر فکر ميکنه و مينويسه: تمرين آزادی جسارت ديوانگی سکس طغيان تابو شکستن پ.ن: مرسی
₪ |
|
2005/05/01
|
Moteghayers صفحه اصلی فتوبلاگ آرشیو @ December 2004; January 2005; February 2005; March 2005; April 2005; May 2005; June 2005; July 2005; August 2005; September 2005; October 2005; November 2005; December 2005; January 2006; February 2006; March 2006; April 2006; May 2006; June 2006; July 2006; August 2006; September 2006; October 2006; November 2006; December 2006; January 2007; February 2007; March 2007; April 2007; May 2007; June 2007; July 2007; August 2007; September 2007; October 2007; November 2007; December 2007; January 2008; February 2008; March 2008; April 2008; May 2008; June 2008; July 2008; August 2008; September 2008; October 2008; November 2008; December 2008; January 2009; February 2009; March 2009; April 2009; May 2009; June 2009; July 2009; August 2009; September 2009; October 2009; November 2009; December 2009; January 2010; February 2010; June 2010; July 2010; August 2010;
|