مطقییر |
لخت میمانم |
2005/12/29 ... فکرهای زيبا بالا ميروند و در راه از چهرههای زيبا ميگذرند از جيبهای پر از پول ميگذرند؛ آيا من، خودم را توجيه ميکنم؟ نميدانم
₪ |
|
2005/12/27 ... اولش ميترسيدم، پيش خودت فکر ميکنی نکنه منم اين طوری بشم ولی بعد ديدم با اينکه اولش يه ذره، فقط يه ذره متزلزل و گيج شدم ولی بعد خودمُ جمع جور کردم و مرزها رو شناختم ميدونی به اين نتيجه رسيدم که اونقدرها هم که خودم فکر ميکنم از محيط و آدمهای اطرافم تاثير نمیگيرم، يا دقيقتر بگم شخصيتم ثابت ميمونه دوباره انگار رفتم تو يه آکواريم شيشهای مثل زمان سربازيم.
₪ |
|
2005/12/25 ... در زندگی لحظههايی هست که احترام و ترس جاشون با هم عوض ميشه گاهی هم محبت شايد دستی داشته باشد که ناظر بی طرف را گيج ويج وکوله
₪ |
|
2005/12/19 عشق و فراموشی عشق و نفرت قدرت خود را از يکجا میگيرند؛ از فراموش نکردن. انگار هيچ چيز در درون آدم قویتر از چيزی نيست که هرگز فراموش نمیشود. اصلا بگذار اينطور برايت بگويم: عشق چيزی نيست جز فراموش نکردن؛ عشق تنها به يادداشتن است، نگهبانی خاطره است.
₪ |
|
2005/12/18 ديد... معيار جديد ذهنم، برای ارزش گذاری روی آدمها اطرافم طرز رفتارشان با آدمهای ديگر، بدون در نظر گرفتن رتبه و مقامشان
₪ |
|
2005/12/15 ... اينجا يا بايد بدی يا هميشه بايد بگيری راستی آدمها مهم نيستند رابطههای آنها مهم است منحرفهای عزيز هر چه دوست دارند بينديشند که آزادی بيداد ميکنه
₪ |
|
2005/12/14 از امروز الی آخر اينجا روزهای هفته برام مفهوم خاصی نداره يعنی از شنبه تا جمعه همه يکی هستند. بهانه خوبی شد که چند وقتی را با انگولک کردن روزهای هفته بگذرانم. ديروز تصميم گرفتم که از اين به بعد هر صبح، اگر از خواب بيدار شدم. آن روز را به اسم اولين چيزی که به ذهنم رسيد بنامم. امروز «جيش» نام گرفت، چون صبح آب نداشتيم.
₪ |
|
2005/12/08 ... مرد بدون اینکه زن متوجه شود نگاهش کرد زن بدون آنکه مرد متوجه شود نگاهش کرد در ذهن هر دو یک سوال بود و یک جواب ولی هر یک به تنهایی از جواب آن میترسید شب از نیمه گذشت و هنوز کلامی رد و بدل نشده بود زن جلو آمد و در آغوش مرد آرام گرفت مرد آغوشش را تنگتر کرد دیگر نمیترسیدند
₪ |
|
2005/12/06 ... ميدونم دارم حرف زیادی میزنم ولی تا از این زندگی لعنتی حرق نزنی نمیتونی درست و حسابی آنالیزش کنی. یکی از بزرگترین عوامل یک زندگی موفق کاره و دو راه برای موفقیت در کار وجود داره یا باید سرمایه دار باشی یا حرفهای. نمیخوام به کسی توهین کنم، راستش ننگین ترین کار برای من کارمند بودنٍ، یعنی کلاً نه از کارمندی خوشم میاد نه از کارمند صفت بودن. خب حال بیشتر از دریچه من به کار موفق نگاه کن. من اعتقاد دارم کار موفق کاریه که توش پیشرفت باشه یعنی یه جوری که خودتم حس کنی و همچنین یه جنب و جوش دائمی داشته باشه یا به قلی هیجانش زیاد باشه. میدونی از وقتی خودم رو تو کار شناختم هیچ وقت کارمند صفت نبودم همیشه خواستم بیشتر یاد بگیرم از هیچ کاری هم نترسیدم، البته میگم نترسیدم نه این که بدون فکر وارد هر کاری بشم، خودت میدونی دیگه چی میخوام بگم. آره هیچ وقت نخواستم پشت میز بشینم و دکمههای کامپیوتر و فقط برای کار فشار بدم یا سند بنویسم و بایگانی کنم و چک بکشم و هزار تا کار دیگه که میشه پشت یه میز، زیر کولر یا کنار بخاری کرد و انجام بدم. البته خیلیا هم هستند که میمیرن برای یه همچین کاری، ولی خب بذار منم راستش و بگم این کارا رو خوب انجام میدم ولی بعد یه مدت مریضم میکنه، روحیم کاملاً بهم میریزه، البته ممکنه اشکال از من باشه که نمیتونم با این مازخیسم درونم بجنگم و هی دوست دارم کارام و فکرام سختر و سختر بشه. اما میدونی حاضرم واسه یه کاری که دوسش دارم هزارتا حرف مفت بشنوم ولی برای این جور کارا، کوچکترین حرفی بهم زده نشه، یعنی حرف طرف واسم توهین مستقیم به شعورمه. دوست دارم سریع و مفید کار کنم از اینکه نتیجه کارم و ببینم یا بهتر بگم لمسش کنم لذت میبرم. اهل دروغ و کلک و دولا پهنا هم نیستم همه چیز کارم معلومه. راستش بخاطر همین هم دلم نمیاد آخر کار روش قیمت بذارم. البته بعضیها از این اخلاقم بدجوری حرص میخورن و میگن خب ارزش کارت میاد پایین و بعدم فکر میکنن چقدر احمقه این یارو، ولی برام زیاد مهم نیست من همیشه گفتم برای پول کار نمیکنم یعنی هدفم از کارکردن پول نیست. احساس رضایتش آخرش رو با هیچ پولی نمیشه خرید. خوب شد باباهه سرمایهای نداشت بهم بده که مثلاً تو بازار کار کنم و سرمایهدار و بازاری یا تاجر بشم - که البته از نظر من همشون در یک دسته هستن - چون حتماً تا الان تمامش رو به فاکه فنا داده بودم رفته بود. آخیش ناله گوزکای امروز کلی راحتم کرد
₪ |
|
2005/12/04 ... اصلاً ممکن با تمام کنترلها و تجربهها و منم منمهات بفهمی طرف خیلی بهتر از تو داشته کنترل میکرده یا حتی بدتر از این، تو هم تحت کنترلش بودی و تو خیلی ریلکس، فقط نمیدیدش شایدم نمیخواستی ببینیش یک ؟ میاد تو این رفتارت
₪ |
|
|
Moteghayers صفحه اصلی فتوبلاگ آرشیو @ December 2004; January 2005; February 2005; March 2005; April 2005; May 2005; June 2005; July 2005; August 2005; September 2005; October 2005; November 2005; December 2005; January 2006; February 2006; March 2006; April 2006; May 2006; June 2006; July 2006; August 2006; September 2006; October 2006; November 2006; December 2006; January 2007; February 2007; March 2007; April 2007; May 2007; June 2007; July 2007; August 2007; September 2007; October 2007; November 2007; December 2007; January 2008; February 2008; March 2008; April 2008; May 2008; June 2008; July 2008; August 2008; September 2008; October 2008; November 2008; December 2008; January 2009; February 2009; March 2009; April 2009; May 2009; June 2009; July 2009; August 2009; September 2009; October 2009; November 2009; December 2009; January 2010; February 2010; June 2010; July 2010; August 2010;
|