Bakuنگاهش که میکردی بیشتر از پانزده سال نداشت
موهایش طلایی و صورتش زیر آفتاب سوخته بود
گفت که گرجی است و چه با خجالت انگلیسی حرف میزد
پدر و مادر نداشت و در همان نزدیکی در جایی تنگ میخوابید
همه میگفتند مواظب باشید اذیتش نکنند، ولی نمیدانم که میکردند یا ...
گمان نمیکنم یک دلاریها، چندان دردی از او که حتی زبان آنجا را نمیدانست، دوا کند
فقط دلم میسوخت، فقط همین، که میدانم آن هم دردی را دوا نمیکند
شاید با فکر کردن بشود مواظبش بود و آرام گرفت
₪ |
|