...به شدت از درون خستهام.
مانند معتادی که خماری میکشد
به دنبال انرژی های مثبت میگردم؛
به هر ذره ناچیزش چنگ میزنم و با ولع
به داخل ریه هایم میکشم.
احساس بعد از این تنفس هیچ چیز نیست به جز غم
و احساس سرخوردگی
حس بر خورنده و توهین آمیز ترحم
انگار که با غرور به گدایی بروی
گدایی کنی آنچه را که خود داشتی و بخشیدی
که هر از گاهی تکهی ناچیزی جلویت بیندازند و باز تو با غرور
سرت را فرود آوری و لبانت را به خاک بمالی
چه ننگیست، چه ننگی
مرگ چه شیرین بر زبانم می آید
₪ |
|