...آرام بود
کنارم روی تخت دراز کشید
صدای ضعیف نفسش آرامم میکرد
یواش از پشت گردن تا کمرش را نوازش کردم
تکانی خورد و ناله ای کرد، انگار خوابش برده بود
سرم را به گوشش نزدیک کردم و طوری که نترسد زمزمه کردم
تو زیباترین و آرام ترین گربهی دنیایی موشوی سیاه من
₪ |
|